دوشنبه، شهریور ۲۲

مهدی اخوان ثالث – قسمت سوم


بنام خداوند جان و خرد
سلام بر همه مهربانان

مهدی اخوان ثالث – قسمت سوم

شعر آب و آتش

براي قسمت سوم اين سري مطالب ، شعر آب و آتش را برگزيده ام ، مانند آنچه در قسمت دوم ( شعر زمستان ) توضيح دادم ، توضيحي نمي دهم و در واقع اگر كسي از آنچه كه در قسمت دوم ، شاعر سرود و من توضيح دادم ، در مورد اين شعر و بقيه شعرهاي اخوان ثالث و يا ديگر شعرا بايد ، عاشقانه بخواند و بشنود و لذت ببرد و در قلبش بنشيند و ........ . والسلام  .

آب و آتش
آب و آتش نسبتي دارند جاويدان
مثل شب با روز ؛ اما از شگفتيها
ما مقدس آتشي بوديم و آب زندگي در ما
آتشي با شعله هاي آبي زيبا
آه !
سوزدم تا زنده ام يادش ؛ كه ما بوديم
آتشي سوزان و سوزاننده و زنده
چشمه اي بس ؛ پكي روشن
هم فروغ و فر ديرين را فروزنده
هم چراغ شب زداي معبر فردا
آب و آتش نسبتي دارند ديرينه
آتشي كه آب مي پاشند برآن ؛ مي كند فرياد
ما مقدس آتشي بوديم ؛ برما آب پاشيدند
آبهاي شومي و تاريكي و بيداد
خاست فريادي و دردآلوده فريادي
من همان فريادم ؛ آن فرياد غم بنياد
هرچه بود و هرچه هست و هرچه خواهد بود
من نخواهم برد ؛ اين از ياد
كاتشي بوديم و بر ما آب پاشيدند
گفتم و مي گويم و پيوسته خواهم گفت
ور رود بود و نبودم
همچنانكه رفته است و ميرود بر باد !

شعر زمستان


بنام خداوند جان و خرد
سلام بر همه مهربانان

مهدی اخوان ثالث – قسمت دوم

شعر زمستان

براي قسمت دوم اين سري مطالب ، شعر زمستان را برگزيده ام ، چراكه به آن علاقه اي وافر دارم . قبل از اينكه شعر زمستان م اميد را برايتان بازگو كنم ، لازم مي دانم كه مقدمه اي در توضيح آن بنويسم .
در واقع شاعران وقتي موضوعي را براي شعر گفتن انتخاب مي كنند ( بخصوص در شعر نو )  ، نه اينكه مي خواهند مثلاً در وصف قصل زمستان شعر بگويند ، بلكه آنان با استفاده از صنايع ادبي و تشبيهات ، قصد دارند كه يكسري هنجارها يا ناهنجارهاي اجتماعي را با ايما و اشاره و به زيباترين صورت ممكن ، به تصوير بكشند .
زنده ياد اخوان ثالث نيز در اين شعر زمستان مي خواهد سردي زمستان را به سردي روابط اجتماعي انسانهاي مسخ شده مرتبط گرداند . زمان كودكي و نوجواني من هميشه از سال 2000 مردم وحشت داشتند زيرا برايشان غير قابل تصور بود كه اين سال فرا برسد و آن را سال سياه ، سال سكوت ، سال آهني شدن قلبها ، سالي كه هيچ كس بفكر كسي نيست و غيره مي دانستند و همانطور كه اشاره كردم ، برايشان غير قابل تصور بود كه اينچنين اتفاقاتي بيفتد و بقول خودشان آخر دنيا فرا برسد . ولي ديديم كه سال 2010 هم آمد و صد برابر بدتر اين اتفاقات افتاد و آن انسانهايي كه از اين اتفاقات وحشت داشتند ، به ديار باقي شتافتند و فرزندانشان آمدند و خيلي خوب از سال 2000 و بعد از آن با صفاتي بمراتب بدتر از آنچه متصور بود ، گذر كردند و نظارگر همه چيز بودند . انسانهاي بي گناه براي مقاصد قدرت جويان پرپر شدند . اتفاقاتي كه در فلسطين افتاد، اتفاقاتي كه در افغانستان افتاد ، اتفاقاتي كه در عراق افتاد ، اتفاقاتي كه در صربستان افتاد و ..............   الخ . بگذريم !
در اين شعر زمستان ، شاعر سردي هوا را بحدي شديد توصيف مي كند و آن را عاملي مي داند كه آدمها از اين سوز سرما ، سرهايشان را در گريبان كلاه و پالتو ، آنچنان فرو برده اند كه نه كسي را مي بينند و نه سلامي را مي شنوند و نه جوابي به اين سلام مي دهند . سوز سرما باعث بهم خوردن دندانها رويهم مي شود و اين تنها صدايي است كه شنيده مي شود . البته شايد براي جوانان امروز چنين سرمايي غير قابل تصور باشد و آنهم بدين دليل است كه بعلت تغييرات جوي كره زمين ، اينگونه سرماها را تجربه نكرده اند . ولي آن قديمها ، سرماها بخصوص در مناطق سردسير واقعاً همينگونه بود كه شاعر توصيف مي كند .
بطور كلي شاعر در اين شعر زمستان تمام كناياتش سردي روابط ميان آدمهاست كه از درد ديگران بي خبر هستند و يا نزديكترين افراد هم در ايام تنگدستي ، به ياري طلب نزديكشان ، توجهي نمي كنند كه در اينمورد شاعر اشاره مي كند به اينكه در اثر سرما ، باز دمي كه از گرمگاه سينه بيرون مي آيد مانند ديواري ( حاصل از بخار و مه آن ) چنان جلوي چشمانت را مي گيرد كه قادر به ديدن جلوي خودت نيز نخواهي بود و اشاره مي كند كه : نفس كاين است ، پس چه داري چشم از دوستان دور يا نزديك ( نمونه آن پدران و مادران پير و دل شكسته ايست كه در سراهاي سالمندان عمر مي گذرانند تا بميرند ) .
يك بيت اين شعر را كه اينجانب بسيار دوست دارم ، بيتي است با اين مضمون : نه از رومم ؛ نه از زنگم ؛ همان بيرنگ بيرنگم ( به به !!!) . حتماً شنيده ايد كه به آدمهاي دو رو و رياكار مي گويند يا زنگي زنگ باش يا رومي روم كه اينهم ضرب المثلي است الهام گرفته از يكي از شعرهاي مولانا . ولي شاعر در بيت چه مي گويد نه از رومم ؛ نه از زنگم ؛ همان بيرنگ بيرنگم ، اي رياكاران و اي دو رويان ننگتان باد .
علي ايحال ، اميدوارم كه اين شعر را دقيق با توضيحاتي كه دادم ، بخوانيد . منظور شاعر را دريابيد . با اين اميد كه به عمق ناهنجاريهاي اجتماعي يعني بي تفاوت بودن به ديگران و بخصوص نزديكان پي ببريم و در رفتار خود تجديد نظر كنيم و با اينكار يادي هم از خدمت ارزشمند شاعر نموده باشيم .
البته متذكر مي شوم وقتي شعري را با دكلمه و صداي خود شاعر بشنويم بدليل زير و بم ها و سكون و مكثهايي كه شاعر در جاي جاي شعرش مي گويد ، تاثيرات آن شعر چندين برابر خواهد بود ، چرا كه شاعر در اين دكلمه ، زبان و گلو ، فقط وسيله صوتي اش است كه شعرش را بگوش ما برساند و در واقع با قلبش سخن مي گويد . اين شعر را اينجانب در سالهاي 69 ، 70 با صداي شاعر در قالب نوار صوتي شنيده ام و بسيار در من تاثير گذار بوده است . اميدوارم كه هنوز هم اين دكلمه شاعر قابل ابتياع باشد و بتوانيد اين شعر را با دكلمه خود شاعر بشنويد .
و حالا بپردازيم به اصل داستان يعني همان شعر زمستان .
زمستان
سلامت را نمي خواهند پاسخ گفت
سرها در گريبان است
كسي سر بر نيارد كرد ؛ پاسخ گفتن و ديدار ياران را
نگه ؛ جز پيش پا را ديد نتواند
كه ره تاريك و لغزان است
وگر دست محبت سوي كس يازي
به اكراه آورد دست از بغل بيرون
كه سرما سخت سوزان است
نفس ؛ كز گرمگاه سينه مي آيد برون
ابري شود تاريك ؛ چو ديوار ايستد در پيش چشمانت
نفس كاين است ؛ پس چه داري چشم
از دوستان دور يا نزديك ؟
مسيحاي جوانمرد من ، اي ترساي پير پيرهن چركين
هوا بس ناجوانمردانه سرد است
اي دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوي ؛ در بگشاي
منم من ؛ ميهمان هر شبت ؛ لولي وش مغموم
منم من ؛ سنگ تيپا خورده ي رنجور
منم ؛ دشنام پست آفرينش ؛ نغمه ناجور
نه از رومم ؛ نه از زنگم ؛ همان بيرنگ بيرنگم
بيا بگشاي در ؛ بگشاي كه دلتنگم
حريفا ! ميزبانا ! ميهمان سال و ماهت پشت در چون موج مي لرزد
تگرگي نيست ؛ مرگي نيست
صدايي گر شنيدي ؛ صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگذارم
حسابت را كنار جام بگذارم
چه مي گويي كه بيگه شد ؛ سحر شد ؛ بامداد آمد
فريبت مي دهد ؛ بر آسمان اين سرخي بعد از سحرگه نيست
حريفا ! گوش سرما برده است اين
يادگار سيلي سرد زمستان است
و قنديل سپهر تنگ ميدان ؛ مرده يا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توي (noh toye)  مرگ اندود ، پنهان است
حريفا ! رو چراغ باده را بفروز ؛ شب با روز يكسان است
سلامت را نمي خواهند پاسخ گفت
هوا دلگير ؛ درها بسته ؛ سرها در گريبان ؛ دستها پنهان
نفسها ابر ؛ دلها خسته و غمگين 
درختان اسكلتهاي بلورآگين
زمين دلمرده ؛ سقف آسمان كوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است !!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟

یکشنبه، شهریور ۲۱

مهدی اخوان ثالث – قسمت اول


بنام خداوند جان و خرد
سلام بر همه مهربانان

مهدی اخوان ثالث – قسمت اول
بیوگرافی شاعر
مهدی اخوان ثالث متخلص به م – امید در سال 1307 در شهر مشهد چشم به جهان گشود . تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در همین شهر گذرانید و در سال 1326 دوره هنرستان مشهد در رشته آهنگری را به پایان رساند و همان جا و در همان رشته آغاز بکار کرد . پس از مدتی به تهران آمد و آموزگار شد و در تهران و اطراف آن بتدریس پرداخت .
اخوان ثالث در زمان حکومت پهلوی چند بار به زندان افتاد و یک بار نیز به حومه کاشان تبعید شد . وی در سال 1329 ازدواج کرد و در سال 1333 برای بار چندم به اتهام سیاسی زندانی شد .
پس از آزادی از زندان در سال 1336 به کار در رادیو پرداخت و بعد از مدتی به رادیو و تلویزیون خوزستان منتقل شد . در سال 1353 از خوزستان به تهران بازگشت  و این بار در رادیو و تلویزیون ملی ایران ( صدا و سیما آن زمان به این نام نامیده می شد ) مشغول بکار شد .
اخوان ثالث در سال 1356 در دانشگاههای تهران ، ملی و تربیت معلم به تدریس شعر سامانی و معاصر پرداخت  . سرانجام در سال 1360 بدون حقوق و با محرومیت از تمام مشاغل دولتی بازنشسته شد ! و تا آخر عمر از نظر اقتصادی و معیشتی با شرایط سختی ( درویشانه ) با زندگی دست و پنجه نرم کرد !
در سال 1369 به دعوت خانه فرهنگ آلمان برای برگزاری شب شعری از تاریخ 4 الی 7 آوریل برای نخستین بار به خارج از ایران سفر کرد و چند ماهی پس از بازگشت از سفر ، در شهریورماه همان سال (1369) چشم از جهان فروبست . وی در توس در کنار آرامگاه فردوسی به خاک سپرده شد . از وی 4 فرزند به یادگار مانده است .
اشعار زیادی از اخوان ثالث منتشر شده  و بر این اساس نامش در ردیف شاعران صاحب نام شعر معاصر ایران به ثبت رسیده است .
روانش شاد و یادش گرامی باد

بنام خداوند جان و خرد
سلام بر همه مهربانان

منتخب دعاهای قرآنی با ترجمه فارسی و انگلیسی – قسمت اول
CHOSEN PRAYER OF HOLY QURAN-  Part one

سوره النسا ( سوره چهارم )

وَمَا لَكُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ نَصِيرًا ﴿ آیه 75﴾ .
و چرا شما در راه خدا [و در راه نجات] مردان و زنان و كودكان ضعیف نگه داشته شده پیکار نمی کنید ، هم آنانی كه مى‏گويند : پروردگارا ؛ ما را از اين سرزمینی كه اهل آن ظالم و ستم‏پيشه‏اند بيرون ببر ، و از جانب خود براى ما سرپرستى قرار ده و از نزد خويش یار و ياورى براى ما تعيين فرما (آیه 75) .
And what reason have you that you should not fight in the way of Allah and of the weak among the men and the women and the children, (of) those who say: our lord! Cause us to go forth from this town, whose people are oppressors, and give us from thee a guardian and give us from thee a helper (75/4).
سوره طه ( سوره بیستم )
قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي ﴿ آیه 25﴾ وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي ﴿ آیه 26﴾  وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي ﴿ آیه 27﴾ يَفْقَهُوا قَوْلِي   ﴿ آیه 28﴾.
گفت ( حضرت موسي ) : پروردگارا سينه‏ام را گشاده گردان (آیه 25) و كارم را براى من آسان ساز (آیه 26)  و از زبانم گره بگشاى (آیه 27)  [تا] سخنم را بفهمند (آیه 28) .
He said (Musa) : O my lord! expand my breast for me, (25/20) and make my affair easy to me, (26/20) and loose the knot from my tongue, (27/20) (that) they may understand my word; (28/20) .


آيات فوق از سوره طه را چنانچه بخواهيم اديبانه تر ترجمه كنيم ، در واقع بايد شرح كامل آن را از ابتداي سوره پي گير شويم . قضيه از اين قرار است كه قوم يهود همواره بر حضرت موسي ايرادهاي عجيب و غريب مي گرفتند ، بطوريكه ما ايرانيان در اينمورد ضرب المثلي داريم بنام ايراد بني اسرائيلي . زماني حضرت موسي  از اين ايرادات به ستوه مي آيد و با خداوند دردهايش را از اين قوم در ميان مي گذارد . همانطور كه در آيات فوق مشاهده مي نمائيم ، خداوند مي فرمايد : قال ، يعني او گفت ( حضرت موسي ) و اين در واقع نقل قولي است از زبان اين پيامبر . او از خدا مي خواهد كه قفسه صدري سينه اش را بگشايد و قلب دردمندش را بيرون بياورد و زخمها و دردهاي درون آن را التيام بخشد . و كارش را آسان گرداند . همانطور كه مي دانيم حضرت موسي لكنت زبان داشته و از قدرت بيان خوبي برخوردار نبوده است و شايد بهمين دليل باشد كه هم اكنون هم اغلب يهوديان ، همينگونه اند . او از خدا مي خواهد كه گره ها و عقده ها را از زبانش بگشايد و سخنش را بدانسان خوش فهم كند كه ديگران ( قومش ) بخوبي آن را پذيرا باشند . در ادامه آيات بعدي آن حضرت از خداوند مي خواهد كه برادرش هارون را معاون و سخنگويش قرار دهد كه بدينگونه نيز مي شود و شايد اينكه دولتها و وزارتخانه ها هم اكنون هركدام سخنگويي دارند از اينجا شروع شده باشد .
شايد توجه نموده باشيد كه سخنوران و سخنرانان توانا در شروع سخنانشان ، آيات فوق را بيان مي دارند . علت آن شيوايي و كمال اين آيات در بيان عقايد و انديشه هاست .

به بهانه گرامی داشت روز مهندسی


بنام خداوند جان و خرد

به بهانه گرامی داشت روز مهندسی

در تقویم ما ایرانیان روز پنجم اسفند ماه که مصادف با روز تولد خواجه نصیرالدین طوسی می باشد ، بنام (( روز مهندسی )) نامگذاری گردیده تا شاید بدینوسیله نامی و یادی از مهندسین گمنامی شود که درجای جای این سرزمین پهناور در دل کوه ها و بیابانها و کویرها با تلاش های خود می سازند و می روند بدون اینکه نامی و یادی از آنها باقی بماند . این روز را به تمام مهندسان و تمام دست اندرکاران مهندسی دانا ، توانا ، لایق ، شجاع ، سخت کوش ، باشعور ، با شخصیت ، صادق و صمیمی و باصفای سرزمین بزرگمان ایران تبریک می گویم و برای همگی شان هرآنچه خوبی ست را از بزرگ معمار هستی خواهانم .
مهندسان بر این باورند که هیچ راه بن بستی وجود ندارد ، زیرا یا راهی برای آن خواهند یافت ، یا راهی برای آن خواهند ساخت . 
مهندسان  بیشترین سهم را در دستیابی به کیفیت زیست ، که از آن بهره مند هستیم ، داشته اند و دارند . آب پاکیزه و سالم ، سیستم ترابری کارآمد ، مهار شدن مخاطرات سیل و طغیانها ، مدیریت مواد زائد ، ساختمانهای مقاوم در برابر زلزله ، طرحهای تولید و توزیع نیروی برق و نظایر آنها ، همه دستاوردهای مهندسان هستند . اما اغلب این طرحها در گمنامی واقعی به انجام رسیده اند . ما مهندسان و تنها ما ، در این باره مقصریم ، زیرا هرگز نخواسته ایم و یا غفلت کرده ایم که به ازای این فضائل ، کسب اعتبار کنیم . این کوتاهی را چگونه باید جبران کرد ؟
گام اول  :  باید وظیفه خود را بخوبی انجام دهیم و آن را با هیجان به دنیا بازگو نمائیم . بگذار مردم ، دنیایی بدون مهندسی (( این عنصر خلاقیت ))  را مجسم کنند . دنیایی بدون پلها ، ساختمانهای بلند ، آب پاکیزه ، نیروی برق ، ارتباطات و ترابری سریع . بدینسان کارهای سترگ ما در چشم اندازی شایسته قرار می گیرند . در آن موقع ما باید از افزودن پیشوند (( مهندس )) به اسم خود بوضوح نشان دهیم که (( به حرفه خود مباهات می کنیم .  ((
گام دوم  :  ما باید خواستار آن باشیم که خدمات ما بر مبنای عملکرد ، ارج نهاده شوند و مثل یک کالا مورد معامله و خرید و فروش قرار نگیرند . اگر قدر و منزلت حرفه ما با سایر حرفه های علمی ، همانند علم پزشکی همسنگ نباشد ، کمتر از آن نیز نیست و بدین علت است که مغزهای تعلیم یافته ، اکثراً حرفه مهندسی را انتخاب کرده و خواهند کرد .
گام سوم  :  بیائید از سایه گمنامی به درآئیم و مدیریت چالشها برای رویارویی با دنیای قرن بیست و یکم را بعهده گیریم . ما باید با بانگ رسا ،  مدافع و حافظ کاربرد خردمندانه منابع موجود باشیم . بیائید از حرف زدن با خودمان درگذریم و با کسانی که می توانند پندار ما را تقویت کنند ، ارتباط برقرار کنیم . صدای ما شنیده نخواهد شد مگر اینکه پا از میان جمعیت تماشاگر بیرون نهیم و بواقع به روی صحنه بیائیم و هنرمندانه ، هنر والای مهندسی و استعداد خدا دادی خود را برای جمعیت تماشاگر به نمایش بگذاریم .
گام چهارم  :  بجز خدای یگانه از احدی نهراسیم و زندگی شرافتمندانه را بر هرآنچه خلاف آن است ترجیح دهیم و اصول اخلاقی و انسانی را بر هر آنچه پلیدی است برتری دهیم و عاشقانه زندگی کنیم و جاودانه باشیم .

سخنانی کلیدی برای کسب موفقیت ها


بنام حداوند جان و خرد

سخنانی کلیدی برای کسب موفقیت ها  


*       کسی که تا بحال اشتباهی انجام نداده ، هیچ کار تازه ای انجام نداده است .
Ø        آلبرت انیشتین

*       هیچ عاملی همچون رویا ، آینده ساز نیست ؛ آرزوهای امروز ، واقعیت های فردایند .
Ø       ویکتور هوگو

*       انسانها شکست نمی خورند بلکه تنها تلاش کردن شان را متوقف می سازند .
Ø    ارنست همینگوی

*       اگر تنها وسیله ای که در اختیار دارید ، چکش باشد ، آنگاه تمام چیزهای اطراف خود را بصورت میخ خواهید دید .
Ø        ابراهام ماسلو

*       درست انجام دادن کار ، نشانه توانایی است . انجام دادن کارهای درست نشانه دانایی است .
Ø                  پیتر دراکر

*       استعدادهای خود را پنهان نکنید ؛ آنها برای استفاده در وجود شما قرار داده شده اند . ساعت آفتابی در سایه هیچ استفاده ای نخواهد داشت . 
Ø        بنجامین فرانکلین

*       هرچه هستیم و هر کجا هستیم ، خودمان اینطور خواسته ایم .
Ø             دونالد کرتیس

*       یکی از بزرگترین راههای اتلاف وقت آن است که کاری را که به هیچ وجه لازم نیست ، به بهترین وجه انجام دهیم .
Ø             بریان تریسی
( بطور مثال برای کارخانه تولید نوشیدنی که هنوز ماشین آلات خط پرکنی قوطی (can)  آن را نخریده ایم ، تمام وقت و انرژی مان را روی خرید قوطی آن بگذاریم )  .
Ø             سعید سمیعی

*       ما همیشه وقت کافی داریم ، بشرط آنکه هم بخواهیم و هم درست از آن استفاده کنیم .
Ø             گوته

*       هیچگاه نمی توانی به نتیجه ای برجسته دست یابی مگر معتقد باشی در اعماق وجودت عاملی برتر از شرایط زمانه وجود دارد .
Ø             بروس بارتون

*       تفکر دراز مدت ، تصمیم گیری های کوتاه مدت را بهبود می بخشد .
Ø             برایان تریسی

*       تمام افکار خود را روی کاری که دارید انجام می دهید ، متمرکز کنید ؛ پرتوهای خورشید تا متمرکز نشوند ، نمی سوزانند .
Ø    الکساندر گراهام بل
*       نخستین قانون موفقیت ، تمرکز است ؛ همه نیروهای خود را روی یک نقطه متمرکز کنید ؛ سپس مستقیماً بسراغ آن نقطه بروید و به چپ و راست منحرف نشوید .
Ø             سعید سمیعی

*       میزان کارآیی شما هرچه باشد ، توانایی بالقوه شما بیشتر از آن است که تاکنون به فعل درآمده است .
Ø        جیمز تی مک کی

*       وقت از بین رفتنی است ؛ نمی توان آن را پس انداز کرد . فقط می توان بروشهای مختلف آنرا خرج کرد .
Ø             سعید سمیعی

*       کار کردن را پس انداز نکنید ، چون قابل پس انداز نیست . کار را خرج کنید و پول را پس انداز کنید .
Ø             سعید سمیعی

*       توانایی شما در بتعویق انداختن خوشی های کوتاه مدت ، تعیین کننده میزان پیشرفت شما در دراز مدت است .
Ø             سعید سمیعی

*       اگر کاری خوب پیش می رود ، می توانید دو چیز را در آن بیابید ؛ باور و قاطعیت .
Ø             سعید سمیعی

*       آیا زندگی را دوست دارید ؟ پس وقت خود را هدر ندهید ؛ زیرا زندگی از آن ساخته شده است .
Ø        بنجامین فرانکلین

*       اگر نتوانید وقت خود را برنامه ریزی کنید ؛ هیچ چیز دیگر را هم نمی توانید اداره کنید .
Ø                  پیتر دراکر

*       اگر 9 ساعت برای قطع کردن درختی وقت داشتم ؛ 6 ساعت آن را صرف تیز کردن تبر خودم می کردم .
Ø        ابراهام لینکلن

*       یادگیری مدام ؛ شرط لازم موفقیت در هر زمینه ای است .
Ø        سعید سمیعی

*       میزان عقل و خرد انسان به نسبت تجاربش نیست ، بلکه به نسبت توانایی اش در کسب تجارب است .
Ø        جورج برنارد شاو

*       برنامه ریزی آوردن آینده به زمان حال است ، مگر اینکه بتوانید همین الان کاری برای آن انجام دهید .
Ø                  آلن لاکین

*       قوی ترین ابزار ذهنی شما برای رسیدن به موفقیت ، توانایی شما در اولویت بندی درست کارهاست .
Ø        سعید سمیعی

*       وقتی همه نیروهای جسمی و ذهنی متمرکز شوند ، توانایی فرد برای حل مشکلات بطور حیرت انگیزی چند برابر می شود .
Ø    نرمن وینسنت پیل

*       به تنهایی کار زیادی از ما ساخته نیست . اما به اتفاق کارهای زیادی است که می توانیم انجام دهیم .
Ø        سعید سمیعی

*       قبل از اینکه بتوانم با کفشهای دیگران راه بروم ؛ باید بتوانم کفشهای خودم را از پای در بیاورم .
Ø        سعید سمیعی

*       بزرگترین رسالت ما ، انتقال دانش و تجربیات و اندوخته هایمان به دیگران است .
Ø        سعید سمیعی

*       بهترین راه کمک به دیگران این است که آنان را باور کنیم و به آنان بیاموزیم که خودشان را باور کنند .
Ø        سعید سمیعی

*       هیج کاری در دنیا سخت تر از سروکله زدن و بحث کردن با یک آدم احمق نیست .
Ø        وینستون چرچیل

*       فکرهای بزرگ در سر داشته باش ولی احمقانه عمل کن .
Ø        وینستون چرچیل